ای الیاالناس فیلتر خفم کرد.
ساعت سه صبح به وقت استکهلم هست و من یک ساعت دیگر راهی فرودگاه آرلاندا به مقصد پاریس هستم.
پدر منا من رو تا فرودگاه میرسونه. پدر و مادر منا برای من فرشته و جواهر هستند. از منزل ما تا منزل منا یعنی کوچه بعدی سی ثانیه راه هست. سال تحویل رو در حال خوردن به قول منا ماهی پلو و سبزی گذروندیم. تلفن بود که زنگ میخورد از موبایل من تا موبایل منا و تلفن خانه شان. اصلا نفهمیدیم چی خوردیم. ولی شاد بودیم و دور هم و این برای من خیلی مهم بود.
من به خانواده ام غیر از برادر کوچکم نگفتم که راهی ایران هستم. اینبار حسابی میخواهم غاقل گیرشان کنم. برادرم میاد فرودگاه دنبالم. قرار داریم که من پشت در بایستم و تفن بزنم و به مامان بگم چشمهات رو ببند و در رو باز کن.
مامان برام دو تا سبزی عید درست کرده و خواهرم برام تخم مرغ رنگ کرده.
پدر منا به ما یک ده کرونی عیدی داد . من به دست اعتقاد دارم. میدونم که دست پدر منا خیلی خوبه. ده تومانی رو میخوام بزارم توی گاو صندوق دفتر.
فردا چهار ساعت در پاریس توقف دارم و بعد به سمت تهران حرکت میکنم. یک جدول گرفتم که بیکار نباشم. البته اگه چرت نزنم.
تا پست بعدی در تهران!!! خوش باشید