Thursday, December 06, 2007

اگه شما یک تازه راننده بودید که تازگی یک رنو قرمز قراضه خریده و از ماشین هم هیچ حالیش نیست و فقط بلده برونه و به تنهایی کاپوت ماشین رو بالا میزدید و چراغ جلوی ماشینتون رو که سوخته بود عوض میکردید و همه این مراحل رو به تنهایی در پارکینگ منزلتون در مقابل چشم چند مرد آماده به خدمت که لبخندی گوشه لباشون نشسته و منتظرن تا رو برگردونی و بگی ببخشید ممکنه.... انجام میدادید به اندازه من الان خوشحال بودید؟

.
Monday, December 03, 2007

شعر باز باران با ترانه رو یادتون هست؟
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه
.....
اینجا باران نه بو و نه طعم و خاصیتی جز لیز شدن جاده ها نداره. هوا ساعت سه بعد از ظهر تاریک میشه و همه جا خیس و کثیف هست. چند روزه که بی وقفه داره بارون میاد..
مامان شنبه به دیدنم میاد و امسال کریسمس در کنارم هست. می خواهم براش بلیط کنسرت گوگوش بگیرم. اصرار داره که من هم برم اما من از تمامی جشنهای ایرانی فراریم. با نسل دوم ایرانی های اینجا اشتراکی ندارم و سن سالم به نسل اول نمیخورد.
مامان تا بیست و نهم دسامبر پیشم هست و بعد از اون راهی ایران میشه و من راهی بارسلونا با یک دوست بلوند خوشگل سوئدی.
امسال اولین سالی هست که سال نو رو در سرزمین سرد و بی حال اسکاندیناوی نیستم.

February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
July 2007
August 2007
October 2007
December 2007
March 2008
October 2008
December 2010
September 2011
Old achive
Designed by Ardaviraf