Saturday, September 16, 2006

ازم پرسید اپرا دست داری؟
کمی فکر کردم... تابحال زیاد بهش فکر نکرده بودم. حتی اون موقع که برای کاروزی به تاتر اسکار رفتیم و بازیگر ها رو گریم کردیم هم فکر نکرده بودم. اون موقع بیشتر به لباسهای بازیگران و سبک آرایش قرن هفدم فکر میکردم تا به خود اپرایی که قرار بود اجرا بشه..
بعد پرسید: میدونی آدمها یا اپرا دوست دارند یا ندارند نمیشه بی احساس یا نظر باشی نسبت بهش.
جواب دادم: نه دوست ندارم
گفت: ای بی سلیقه. میدونی اپرا چیه اصلا؟ چرا دوست نداری؟ حتما افتخاری و سه تار دوست داری.

نه اتفاقا افتخاری هم دوست ندارم ولی نمیتونم به زور اپرا دوست بشم چون من یه موجود فوق العاده بی پرستیژ و بی فرهنگم.
Wednesday, September 13, 2006

آفساید رو در سینما دیدم.
بغض دوباره گلوم رو گرفته.
بین خاطرات دوران دبیرستان و اصرار برای دیدن بازی های ملی و استقبال از بازیکن ها و هیجان نورنبرگ و بازی ایران مکزیک گم هستم.
بغض گلوم رو بیشتر فشار میده وقتی یادم میاد چه جوری شهر پر از مکزیکی بود و تک و توک ایرانی میدیدیم و فریاد میزدیم ایراااااان.
پرچم ایران روی سرم گرفته بودم و مسیر طولانی رو پیاده رفتیم. بچه ها فریاد میزدن ایران چکارش میکنه و ما هم جواب میدادیم. گاهی ماشینی هموطن رد میشد و بوق میزد و ما هم خوشحال فریاد میزدیم و پرچم تکون میدادیم....
یاد مصاحبه هایی میافتم که ازم شد. داخل محوطه فن کلاب قبل از شروع بازی.. همه انگشت میگذاشتن روی ممنوع بودن حضور زنان در استادیوم در ایران و یا حذف ایران از جام جهانی به خاطر اظهار نظرات رئیس جمهور گرامی درباره اسرائیل.
یاد لحظه ای میافتم که خبرنگار یکی از خبرگذاری های انگلیس ازم پرسید نظرت راجع به ممنوعیت حضور زنان در ایران چیه و چه احساسی داری از اینکه اینجا در آلمان میتونی کشورت ور تشویق کنی. و من که لحظه ای فکر کردم و گفتم اومدم کشورم رو تشویق کنم و فقط به پیروزی فکر میکنم
واقعا چه احساسی داشتم؟ کی میفهمه من چه احساسی داشتم؟ برای اونها چه فرقی مکنه که ما چه احساسی داریم؟
بغض بدجوری گلوم رو فشار میده.

این پست رو با کمک سایت رایتلی مینویسم. یک برنامه ادیت آنلاین هست که مثل ''وُرد'' کار میکنه با این حسن که شما از هر جای دنیا که به اینترنت وصل شید میتونید به نوشته ها و ذخایرتون دسترسی داشته باشید. یک دگمه هم داره که میشه مستقیم از آنجا پست های وبلاگ رو فرستاد و به روز کرد. کلیک کردنش ضرر نداره(پورسانت معرفی فراموش نشه.) .

نمردیم و دو روز به همراه اِیجنت در یک قصر واقعی زندگی کردیم. گذشته از تمام جاذبه های این کاخ هنوز مزه غذاها و دسر ها زیر دهنم مونده.

از فردا به مدت دو هفته به طور کامل تمام کربو هیدراتهای غذایی رو حذف میکنم. بعد دو روزفقط کربوهیدرات میخورم. نه باور کنید دیوانه نشدم دارم خودم رو برای یک مسابقه آماده میکنم.

به این طریق که تمامی ذخیره انرژی بدنم رو خالی میکنم و دو روز قبل از مسابقه فقط کربوهیدرات میخورم. یعنی در واقع دوپینگ مجاز میکنم.

در مورد مسابقه هم بعدا مینویسم. فعلا انگشست شصت راستتون رو برای موفقیتم بالا ببیرید.


February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
July 2007
August 2007
October 2007
December 2007
March 2008
October 2008
December 2010
September 2011
Old achive
Designed by Ardaviraf