دوست خوبی که در شهر کوچکی در نزديکی استکهلم زندگی ميکنه برای انجام کار اومد استکهلم. ديداری تازه کرديم چای نوشيديم و گپی زديم.
برنامه سفرش رو تغيير داده بود که برای قبل از ساعت هشت شب خانه باشه. پرسيدم چرا؟ گفت که ميخواد به اولين قسمت سريال نرگس که از جام جم پخش ميشه برسه.
هموطن هايی ازکه سريال نرگس و زير سوال رفتن شعور مردم گله ميکنيد! راستش برای من زياد عجيب نيست اين موضوع همه جايی هست.
يک نگاه کوچکی که به همين کانالهای سراسری سوئد ميندازم, ميبينم پر است از اين سريالها مستند ها و مسابقه های چرند. سريالهای خانوادگی که اگه ببنيد ديگه شعورتون که هيچ شرف و عقل و هوشتون هم ميره زير سوال.
به طور مثال سريال روزهای زندگی که سالهای سال هر روز کمی عقب تر از امريکا در خيلی کشورها من جمله سوئد پخش ميشه. سالهای سال هست که در اين سريال اتفاقات عجيب و غريب ميافته .. همه به هم يا نظر دارند و يا با هم رابطه داشتند. ناممکنها ممکن هست و زندگی ديگه گوشت کوبيده تر در قالب يک داستان نميشه به خورد ببينده ها داد.
یک سری برنامه های هست که دیگه فریاد از نهاد بلند میکنه. نمونه اش برنامه بیگ برادر. یک سری جوان بیکار میرن توی یک خانه یه مدتی اونجا هستن و زندی میکنن. تمام خانه هم به دوربین مدار بسته مجهزه. همه فعالبت ها از جمله فعالبتهای جنسی این آدمهای بیکار با هم از تلوزیون پخش میشه. مردم بیکار هم میشینن و به س.ک.سی ترین و باحالترین این جوانان *با* حال رای میدن و برنده یک جایزه میلیونی به جیب میزنه و مردم همه در موردش حرف میزنند و عکسش در تمام روزنامه ها پیدا میشه و به این ترتیب آدم معروف های سوئد هر سال از این طریق چند تایی بهشون اضافه میشه.
مطبوعات رو که دیگه صحبتش رو نکنید. اگه به یک روزنامه فروشی سری بزنید. مجله ها رو میتونید به دو دسته تقسیم کنید. مجله های زنانه که چیزی جز روش های لاغری و کیف و کفش و لباس و مسائل جنسی است یا مجله های مردانه که البته در مورد همه چیز
هست جز این چیزهایی که در مجله های زنانه پیدا میشه. و اگه جدا قصد مطالعه يک مجله درست و حسابی باشيد انتخاب سختی ميشه.
بله اينجا اروپاست. اينجا سوئد هست. مردم سوئد يکی از پرمطالعه ترين مردم جهانند.
نرگس هم با تمامی توصيفات يک سری آدم بيکار بی هدف رو شبی چهل دقيقه سرگرم کرده. سرگرميه ديگه. کفيتش مهم نيست. کميتش مهمه.
راه دور نمیرم. میرم به منزل یکی از همین اقوام دور که در شهرستان سکونت دارند. حدس میزنم که مادر و دختر خانواده بدجور هر شب مشتاقانه پای این سریال میشینن. باور کنید تنها سرگرمی اونها این سریال های تلوزیونی و نقد و برسی اش هست. نه پارک میتونن برن و نه سینما. مهمانی هم زیاد نمیرند. اینترنت هم ندارند. کافی شاپ و با دوستان بیرون رفتن و میتینگ داشتن هم خبری نیست. تو گرمای تابستون وبعد از ظهرهای بلند و بیکاری این فصل تو خانه بیشتر از گلدوزی و گلسازی کار دیگری نمیشود در شهرستان کوچک آنها کرد. خانواده هم (مثل اکثریت مردم شهرستانهای دیگه) کمی سنتی و مذهبی هستند. ميتونم تصور کنم که در اونها چه اشتياقی هر شب برای ديدن اين سريال هست.
چرا گاهی فرموش ميکنيم که ما همه مردم ايران نيستيم و همه مردم ايران ما نيستند؟
اما تو اين فکرم که اين دوست تحصيل کرده روشن فکر من مجذوب چی داستان نرگس شده؟
برنامه سفرش رو تغيير داده بود که برای قبل از ساعت هشت شب خانه باشه. پرسيدم چرا؟ گفت که ميخواد به اولين قسمت سريال نرگس که از جام جم پخش ميشه برسه.
هموطن هايی ازکه سريال نرگس و زير سوال رفتن شعور مردم گله ميکنيد! راستش برای من زياد عجيب نيست اين موضوع همه جايی هست.
يک نگاه کوچکی که به همين کانالهای سراسری سوئد ميندازم, ميبينم پر است از اين سريالها مستند ها و مسابقه های چرند. سريالهای خانوادگی که اگه ببنيد ديگه شعورتون که هيچ شرف و عقل و هوشتون هم ميره زير سوال.
به طور مثال سريال روزهای زندگی که سالهای سال هر روز کمی عقب تر از امريکا در خيلی کشورها من جمله سوئد پخش ميشه. سالهای سال هست که در اين سريال اتفاقات عجيب و غريب ميافته .. همه به هم يا نظر دارند و يا با هم رابطه داشتند. ناممکنها ممکن هست و زندگی ديگه گوشت کوبيده تر در قالب يک داستان نميشه به خورد ببينده ها داد.
یک سری برنامه های هست که دیگه فریاد از نهاد بلند میکنه. نمونه اش برنامه بیگ برادر. یک سری جوان بیکار میرن توی یک خانه یه مدتی اونجا هستن و زندی میکنن. تمام خانه هم به دوربین مدار بسته مجهزه. همه فعالبت ها از جمله فعالبتهای جنسی این آدمهای بیکار با هم از تلوزیون پخش میشه. مردم بیکار هم میشینن و به س.ک.سی ترین و باحالترین این جوانان *با* حال رای میدن و برنده یک جایزه میلیونی به جیب میزنه و مردم همه در موردش حرف میزنند و عکسش در تمام روزنامه ها پیدا میشه و به این ترتیب آدم معروف های سوئد هر سال از این طریق چند تایی بهشون اضافه میشه.
مطبوعات رو که دیگه صحبتش رو نکنید. اگه به یک روزنامه فروشی سری بزنید. مجله ها رو میتونید به دو دسته تقسیم کنید. مجله های زنانه که چیزی جز روش های لاغری و کیف و کفش و لباس و مسائل جنسی است یا مجله های مردانه که البته در مورد همه چیز
هست جز این چیزهایی که در مجله های زنانه پیدا میشه. و اگه جدا قصد مطالعه يک مجله درست و حسابی باشيد انتخاب سختی ميشه.
بله اينجا اروپاست. اينجا سوئد هست. مردم سوئد يکی از پرمطالعه ترين مردم جهانند.
نرگس هم با تمامی توصيفات يک سری آدم بيکار بی هدف رو شبی چهل دقيقه سرگرم کرده. سرگرميه ديگه. کفيتش مهم نيست. کميتش مهمه.
راه دور نمیرم. میرم به منزل یکی از همین اقوام دور که در شهرستان سکونت دارند. حدس میزنم که مادر و دختر خانواده بدجور هر شب مشتاقانه پای این سریال میشینن. باور کنید تنها سرگرمی اونها این سریال های تلوزیونی و نقد و برسی اش هست. نه پارک میتونن برن و نه سینما. مهمانی هم زیاد نمیرند. اینترنت هم ندارند. کافی شاپ و با دوستان بیرون رفتن و میتینگ داشتن هم خبری نیست. تو گرمای تابستون وبعد از ظهرهای بلند و بیکاری این فصل تو خانه بیشتر از گلدوزی و گلسازی کار دیگری نمیشود در شهرستان کوچک آنها کرد. خانواده هم (مثل اکثریت مردم شهرستانهای دیگه) کمی سنتی و مذهبی هستند. ميتونم تصور کنم که در اونها چه اشتياقی هر شب برای ديدن اين سريال هست.
چرا گاهی فرموش ميکنيم که ما همه مردم ايران نيستيم و همه مردم ايران ما نيستند؟
اما تو اين فکرم که اين دوست تحصيل کرده روشن فکر من مجذوب چی داستان نرگس شده؟