وقتی خلبان اعلام فرود کرد.. درست بیست دقیقه قبل از فرود وقتی اسم فرودگاه مهرآباد رو شنیدم تمام تنم لرزید و اشکم بی اختیار پایین اومد.
گمون میکنم من و بقل دستیم تنها کسانی بودیم که تو اون بویینگ بزرگ هما لام تا کام با کسی صحبت نکردیم. من حتی شمام هم نخوردم چون خواب بودم.
اشکم بند نمیامد. مامور پاس کنترل با شک بهم نگاه میکرد و سوالهای عجیب غریب میپرسید و من هم هم با اشک جواب میدادم.
چمدانهام زود روی ریل اومدن و من هنوز اشکم بند نیامده بود.
مامور گمرک هم که تو دلش لابد به اشکهام خندیده بود با لبخند کریه و خوشمزگی تکراری کفت بگیر ساکت رو اونور نزنی پام رو چلاق کنی و من در جواب بیشتر اشک ریختم.
تو سالن کسی رو ندیدم. موبایلم رو روشن کردم که اس ام اس بدم دستی رفت رو شونه ام.
برادرم بود. لبخند پهن و لپ های توپولش و موهای سیاهش اشکم رو بند آورد.
گمون میکنم من و بقل دستیم تنها کسانی بودیم که تو اون بویینگ بزرگ هما لام تا کام با کسی صحبت نکردیم. من حتی شمام هم نخوردم چون خواب بودم.
اشکم بند نمیامد. مامور پاس کنترل با شک بهم نگاه میکرد و سوالهای عجیب غریب میپرسید و من هم هم با اشک جواب میدادم.
چمدانهام زود روی ریل اومدن و من هنوز اشکم بند نیامده بود.
مامور گمرک هم که تو دلش لابد به اشکهام خندیده بود با لبخند کریه و خوشمزگی تکراری کفت بگیر ساکت رو اونور نزنی پام رو چلاق کنی و من در جواب بیشتر اشک ریختم.
تو سالن کسی رو ندیدم. موبایلم رو روشن کردم که اس ام اس بدم دستی رفت رو شونه ام.
برادرم بود. لبخند پهن و لپ های توپولش و موهای سیاهش اشکم رو بند آورد.