Monday, April 30, 2007

امشب وایکینگهای سوئد در آخرین شب ماه آوریل در جشنی شبیه همان چهارشنبه سوری خودمان به استقبال ماه مه و تابستان میروند.
صدای آواز و رقص از لابلای درزهای پنجره می آید.
مامان امشب بستری شد و فردا عمل میشود.
امشب من قرداد اجاره یکی از اتاقهایم را با مستاجر جدیدم نوشتم.
امشب آخرین شب ماه آوریل!
از وقتی این مشکلات درهم برایمان پیش آمد احساس میکنم روابط خانوادگیمان محکمتر شده. صبرمان هم بیشتر. همه به هم روحیه میدهیم. هوای هم را بیشتر از قبل داریم. دست من البته کوتاهتر هست و فقط تماس تلفنی دارم.
بعضی اتفاقها باید در زندگی بیافتد تا نادیده شده ها را ببینیم. بعضی چیزها را باید از دست داد تا قدر خیلی چیزهای دیگر را دانست. بعضی پولها باید بود. بعضی روزها باید سپری شود.
زمانی من مبلغ خیلی زیادی را هزینه یک رابطه پوچ کردم. دوستی در لابلای دلداری هایش گفت که بعضی پولها باید برود. پول میاد و میرود.
حالا به حرفش رسیدم. نه فقط پول بلکه ما آدمها هم میاییم و میرویم. تجربه و صبر ثمره اش میشود.
مستاجر جدیدم که قبلا هم صاحبخانه ایرانی داشته دو رگه سوئدی انگلیسی است. دختر خوب وآرامی است. اول ماه ژوئن به خانه ام اساس کشی میکند.

February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
July 2007
August 2007
October 2007
December 2007
March 2008
October 2008
December 2010
September 2011
Old achive
Designed by Ardaviraf