Sunday, March 02, 2008

من عاشق و مست از قلب اروپای شرقی پایتخت زیبای چک اومدم خونه.اگه شما بدونید این پراگ چقدر زیباست.. خرج اضافی برای سفر دوبی نمیکنید.
راستش یک مدتی گفتم اینجا ننویسم. حس نوستالژی دویونه ام میکنه. سخته غربت . منم دلم و تمام خاطراتم تو تهران ریشه دوانده.
کی بود میگفت خونه آدم اونجاست که دلت خوش باشه امه باور کنید من ندیدم آدمی رو که از سوئد تعریف کنه. اینجا همه جور یک مدل دیگه سرده. کوچیکه و آب و هواش همیشه خاکستری.
قابل توجه همه اونهایی که میخوان اینجا بیانن واسه درس خوندن یا زندگی. اینجا به شما با تمام امکانات زندگی افسردگی و دلتنگی عجیبی هدیه میده.
سوئدی ها هم آدمهای مهربونی نیستند. بسته و سیاه و سفیدن.
این رو چند روز پیش همکلاسیم( مطلع هستید که من دوباره میرم دانشگاه. اقتصاد و حسابداری میخونم) میگفت. لیسیا اهل برزیل هست و سالها در کشورش حسابدار بوده وقطعا از همه بیشتر میدونه اگه پرحرفیش رو نادیده بگیریم تجربیات بین المللی داره ولی موقع بحث و کار گروهی که میشه گله میکرد که سوئدی ها سربسته بهش میپرونن که ما از تو بیشتر میدونیم تو از یک کشور در حال توسعه فقیر میایی.

الان بعد از این همه مدت که از شروع ترم میگذره.. من خیلی از بچه های سوئدی کلاس رو نمیشناسم. نمیشه درستشون کرد. این تو خونشونه و باهاش بزرگ شدن. منظورم همین ذهنیت ما و شما هست.

February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
July 2007
August 2007
October 2007
December 2007
March 2008
October 2008
December 2010
September 2011
Old achive
Designed by Ardaviraf